نیشابور
دختر نازم ، چهارشنبه 1392/08/29 با باباایمان رفتیم نیشابور .باباجوادومامان نسرین مثه همیشه بارویی بازازمون استقبال کردن.دلم خیلی هوای بچه گی هامو کرد.عکس های قدیمی روپیدا کردم ودلم می خواست واسه چندلحظه برگردم به همون زمان.دلم می خواست بغل مامانم بخوابم وتاصبح براش درددل کنم.راستش اصلا دوس نداشتم برگردم.اما زیادموندنم جالب نبود. ولی مامان نسرین وبابا جواد ودایی محمدازصبح چندین بارزنگ زدن وخواستن برگردیم پیششون. بهشون قول دادم هفته دیگه بازم مزاحمشون بشیم. روزجمعه هم که مادرجون واقاجون اکبر وعمه افسانه جون ومریم جون و محمداقا باعمومحمد ومصطفی امدن نیشابور.متاسفانه هواخیلی سرد بود...
نویسنده :
مونا و ایمان
23:30