هستی پرنسس مامانی و بابایی

نفس مامان ، این عکس یاداور روزی هستش که برای اخرین بارتوی خونه جی جی خوردی .یک سال ونه ماهت بود که بدون اینکه شیربخوری ، سرت روروی کنسول ماشین گذاشتی وخوابت برد.اتفاقا داشتیم واسه عیدفطرمیرفتیم تایبادوبهترین فرصت بودتاتوروازشیربگیرم.راستش این اخریاخیلی سیریش شده بودی ... سخت بود ولی بالاخره قبول کردی که بزرگ شدی.... خیلی دوست دارم دخترم...         ...

...

فرنودهروقت منومیدیدازمن می پرسید خاله جون هستی جون چندسالشه ومن همیشه می گفتم سه سال... تااینکه یه روز گفت خاله هستی دیگه بزرگتر نمی شه ....؟؟؟؟                       ...

مهربون مامان روز تولدت خیلی بداخلاق بودی.خیلی گریه کردی ونه خودت چیزی ازتولدت فهمیدی ونه ما ...     ...

...

روز تولدسوگندجون که 1392/03/11 بودش .عمه ازاده جون توباغ اقاجون واسه سوگندتولدگرفت.که البته سوگندم خیلی اذیت کرد.ولی خیلی خوش گذشت.توهم که بامایده وسوگندکلی بازی کردین...   ...

فرشته من ، درتاریخ 1388/09/19 ساعت 9/30 صبح روزپنج شنبه دربیمارستان خصوصی پاستورو به کمک دکتررضاتوکلی زاده پا  به این دنیاگذاشتی...                                               تو بهترین هدیه خداهستی .امیدوارم لیاقت مادرشدن وپدرشدن روداشته باشیم... . خدایا ممنونم ... .     ...

مهربونم ،امشب بامادرجون وعمه سمانه وعمه ازاده وعمه افسانه رفتیم عروسی سارا. شماطبق معمول همیشه ازپله هابالاوپایین میرفتی .ولی فکرمی کنم بهت خوش گذشت چون مدتهابودکه منتظرهمچین روزی بودی ... . بهترینم ، همیشه بخند وخوش باش ،چراکه جزاین ارزویی نداریم ... .   ...

...

...