هستی ومادرجون
هستی جون ، روز چهارشنبه 1392/09/06 بامادر جون وبابا ایمان جون رفتیم تا واسه مامان نسرین جون ازدکتروقت بگیریم . این عکس هاروهم تو ماشین ازشماگرفتم. راستی الانم که دارم این متن هارومی نویسم مبزبان مادرجون واقاجون وعمومحمد هستیم. شماامروز خیلی خانم بودی وکلی موقع ناهاربه من کمک کردی . قربون دستای کوچیکت بشه مامان... . ...
نویسنده :
مونا و ایمان
16:07
یه روز پاییزی در پارک ملت ...
هستی جونم ، روز سه شنبه 1392/09/05 بامادرجون وعمه افسانه جون ومریم جون رفتیم پارک ملت . هواخیلی خوب بود وشماکلی بازی کردی . مریم جون اولین باری بودکه به پارک می رفت وشماهم خیلی خوشحال بودی ... . شما عاشق تاب دادن بچه هایی وعمه جون گذاشت تامریم جون وتاب بدی ... . اینجا هم که شما منومجبورکردی که باهات تاوسط فواره ها بیام وهردومون خیس شدیم. ...
نویسنده :
مونا و ایمان
21:04
پارک
دخترنازم ، امروز هم با عمه جون ومادر جون رفتیم پارک.شماامروزیکم اذیت کردی .عمه جون کالسکه مریم جون وبرداشته بودوشماهم می خواستی بامریم جون توی کالسکه بشینی.وگاهی وقتام اون وراه ببری .امروزم هواخیلی خوب بود. ازخدامی خوام زودتربزرگ بشی ورفتارای بدت وکناربزاری .اخه بعد پارک هم طبق معمول همیشه رفتیم خونه مادرجون که اونجاهم خیلی اذیت کردی . عزیز مامان ، همیشه خوش باش وبخند ... ...
نویسنده :
مونا و ایمان
21:02
نیشابور
دختر نازم ، چهارشنبه 1392/08/29 با باباایمان رفتیم نیشابور .باباجوادومامان نسرین مثه همیشه بارویی بازازمون استقبال کردن.دلم خیلی هوای بچه گی هامو کرد.عکس های قدیمی روپیدا کردم ودلم می خواست واسه چندلحظه برگردم به همون زمان.دلم می خواست بغل مامانم بخوابم وتاصبح براش درددل کنم.راستش اصلا دوس نداشتم برگردم.اما زیادموندنم جالب نبود. ولی مامان نسرین وبابا جواد ودایی محمدازصبح چندین بارزنگ زدن وخواستن برگردیم پیششون. بهشون قول دادم هفته دیگه بازم مزاحمشون بشیم. روزجمعه هم که مادرجون واقاجون اکبر وعمه افسانه جون ومریم جون و محمداقا باعمومحمد ومصطفی امدن نیشابور.متاسفانه هواخیلی سرد بود...
نویسنده :
مونا و ایمان
23:30
مریم گپلی
این عکس وازمریم جون خونه مامان نسرین گرفتم. ...
نویسنده :
مونا و ایمان
19:20
بدون عنوان
یه عکس سه تایی
هستی جون یه چندروزی هستش که عمه ازاده جون وعمه سمانه جون ازتهران واسه مراسم مادرجون که هرسال ماه محرم برگزارمی کنه امدن. شما هم که همیشه خونه مادرجون بودی تاباسوگندجون بازی کنی ... ...
نویسنده :
مونا و ایمان
19:54
قالب وبلاگ
دخترنازم یه مدتی قالب وبلاگت این شکلی بود.اما چون نوشته ها و شکل ها قاطی شده بودن مجبورشدم عوضش کنم.... ...
نویسنده :
مونا و ایمان
19:40
پروانه قشنگی شدی ...
عزیزم... روز جمعه 1392/08/24 باعمه ازاده جون وسوگندجون رفتیم پروما. وشماخواستی که صورتت روگریم کنی.که این شکلی شدی ... ...
نویسنده :
مونا و ایمان
19:20